خطبه های نهج البلاغه - بخش اول خطبه 1 الی 80

خطبه 1 آغاز آفرينش آسمان و..

خطبه 2 پس از بازگشت از صفين

خطبه 3 شقشقيه

خطبه 4 اندرز به مردم

خطبه 5 پس از رحلت رسول خدا -

خطبه 6 آماده نبرد

خطبه 7 نکوهش دشمنان

خطبه 8 درباره زبير و بيعت او

خطبه 9 درباره پيمان شکنان

خطبه 10 حزب شيطان

خطبه 11 خطاب به محمد حنفيه

خطبه 12 پس از پيروزي بر اصحاب جمل

خطبه 13 سرزنش مردم بصره

خطبه 14 در نکوهش مردم بصره

خطبه 15 در برگرداندن بيت‏المال

خطبه 16 به هنگام بيعت در مدينه

خطبه 17 داوران ناشايست

خطبه 18 نکوهش اختلاف عالمان

خطبه 19 به اشعث بن قيس

خطبه 20 در منع از غفلت

خطبه 21 در توجه به قيامت

خطبه 22 در نکوهش بيعت شکنان

خطبه 23 در باب بينوايان -

خطبه 24 برانگيختن مردم به پيکار

خطبه 25 رنجش از ياران سست

خطبه 26 اعراب پيش از بعثت

خطبه 27 در فضيلت جهاد

خطبه 28 اندرز و هشدار

خطبه 29 در نکوهش اهل کوفه

خطبه 30 درباره قتل عثمان

خطبه 31 دستوري به ابن‏عباس

خطبه 32 روزگار و مردمان

خطبه 33 در راه جنگ اهل بصره -

خطبه 34 پيکار با مردم شام

خطبه 35 بعد از حکميت

خطبه 36 در بيم دادن نهروانيان

خطبه 37 ذکر فضائل خود

خطبه 38 معني شبهه

خطبه 39 نکوهش ياران

خطبه 40 در پاسخ شعار خوارج

خطبه 41 وفاداري و نهي از منکر

خطبه 42 پرهيز از هوسراني

خطبه 43 علت درنگ در جنگ

خطبه 44 سرزنش مصقله پسر هبيره

خطبه 45 گذرگاه دنيا

خطبه 46 در راه شام

خطبه 47 درباره کوفه

خطبه 48 هنگام لشکرکشي به شام

خطبه 49 صفات خداوندي -

خطبه 50 در بيان فتنه

خطبه 51 ياران معاويه و غلبه بر فرات

خطبه 52 در نکوهش دنيا

خطبه 53 در مساله بيعت

خطبه 54 درباره تاخير جنگ

خطبه 55 در وصف اصحاب رسول

خطبه 56 به ياران خود

خطبه 57 با خوارج

خطبه 58 درباره خوارج

خطبه 59 خبر دادن از پايان کار خوارج

خطبه 60 در باب خوارج

خطبه 61 هشدار به کشته شدن

خطبه 62 نکوهش دنيا

خطبه 63 تشويق به عمل صالح

خطبه 64 در علم الهي

خطبه 65 در آداب جنگ

خطبه 66 در معني انصار

خطبه 67 شهادت محمد بن ابي‏بکر

خطبه 68 سرزنش ياران

خطبه 69 پس از ضربت خوردن

خطبه 70 در نکوهش مردم عراق

خطبه 71 درود بر پيامبر

خطبه 72 درباره مروان

خطبه 73 هنگام بيعت شورا با عثمان

خطبه 74 پاسخ به اتهامي ناروا

خطبه 75 اندرز

خطبه 76 نکوهش رفتار بني‏اميه

خطبه 77 نيايش

خطبه 78 پاسخ اخترشناس

خطبه 79 نکوهش زنان

خطبه 80 وارستگي و پارسائي

 

 
مطالب مشابه :

1.       خطبه های نهج البلاغه - بخش دوم خطبه 81 الی 150

نامه های نهج البلاغه

  نامه 1 به مردم کوفه

نامه 2 قدرداني از اهل کوفه

نامه 3 به شريح قاضي

نامه 4 به يکي از فرماندهانش

نامه 5 به اشعث بن قيس

نامه 6 به معاويه

نامه 7 به معاويه

نامه 8 به جرير بن عبدالله البجلي

نامه 9 به معاويه

نامه 10 به معاويه

نامه 11 به گروهي از سپاهيان

نامه 12 به معقل بن قيس الرياحي

نامه 13 به دو نفر از اميران لشگر

نامه 14 به سپاهيانش

نامه 15 راز و نياز با خدا

نامه 16 به يارانش وقت جنگ

نامه 17 در پاسخ نامه معاويه

نامه 18 به عبدالله بن عباس

نامه 19 به يکي از فرماندهان

نامه 20 به زياد بن ابيه

نامه 21 باز هم به زياد بن ابيه

نامه 22 به ابن‏عباس

نامه 23 پس از آنکه ضربت خورد

نامه 24 وصيت درباره دارايي خود

نامه 25 به مامور جمع‏آوري ماليات

نامه 26 به يکي از ماموران زکات

نامه 27 به محمد بن ابوبکر

نامه 28 در پاسخ معاويه

نامه 29 به مردم بصره

نامه 30 به معاويه

نامه 31 به حضرت مجتبي

نامه 32 به معاويه

نامه 33 به قثم بن عباس

نامه 34 به محمد بن ابي‏بکر

نامه 35 به عبدالله بن عباس

نامه 36 به عقيل

نامه 37 به معاويه

نامه 38 به مردم مصر

نامه 39 به عمروعاص

نامه 40 به يکي از کارگزاران خود

نامه 41 به يکي از کارگزارانش

نامه 42 به عمر بن ابي‏سلمه

نامه 43 به مصقله بن هبيره

نامه 44 به زياد بن ابيه

نامه 45 به عثمان بن حنيف

نامه 46 به يکي از فرماندهان خود

نامه 47 وصيت به حسن و حسين

 نامه 48 به معاويه

نامه 49 به معاويه

نامه 50 به اميران سپاه خود

ادامه دارد ...

 

نهج البلاغه | حکمت ها 51 الی 100

حکمت 051

و درود خدا بر او فرمود: هيچ بي‏نيازي چون عقل، و هيچ فقري چون ناداني نيست، هيچ ارثي چون ادب، و هيچ پشتيباني چون مشورت نيست.

 

حکمت 052

و درود خدا بر او فرمود: شکيبايي دو گونه است، شکيبايي بر آنچه خوش نمي‏داري، و شکيبايي از آنچه دوست مي‏داري.

 

حکمت 053

و درود خدا بر او فرمود: بي نيازي در غربت، چون در وطن بودن، و تهيدستي در وطن غربت است.

 

حکمت 054

و درود خدا بر او فرمود: قناعت ثروتي است که پايان نمي‏پذيرد.

 

حکمت 055

و درود خدا بر او فرمود: ثروت، ريشه شهوتهاست.

 

حکمت 056

و درود خدا بر او فرمود: آنکه تو را هشدار داد، چون کسي است که مژده داد.

 

حکمت 057

و درود خدا بر او فرمود: زبان تربيت‏نشده درنده‏اي است که اگر رهايش کني مي‏گزد.

 

حکمت 058

و درود خدا بر او فرمود: نيش زن شيرين است.

 

حکمت 059

و درود خدا بر او فرمود: چون تو را ستودند، بهتر از آنان ستايش کن، و چون به تو احسان کردند، بيشتر از آن ببخش، به هر حال پاداش بيشتر از آن کسي است که آغاز کرد.

 

حکمت 060

و درود خدا بر او فرمود: شفاعت‏کننده چونان بال و پر درخواست‏کننده است.

 

حکمت 061

و درود خدا بر او فرمود: اهل دنيا سواراني در خواب مانده‏اند که آنان را مي‏رانند.

 

حکمت 062

و درود خدا بر او فرمود: از دست دادن دوستان غربت است.

 

حکمت 063

و درود خدا بر او فرمود: از دست دادن حاجت بهتر از درخواست کردن از نااهل است.

 

 حکمت 064

و درود خدا بر او فرمود: از بخشش اندک شرم مدار که محروم کردن از آن کمتر است.

 

حکمت 065

و درود خدا بر او فرمود: عفت ورزيدن زينت فقر، و شکرگزاري زينت بي‏نيازي است.

 

حکمت 066

و درود خدا بر او فرمود: اگر آنچه را که مي‏خواستي به دست نيامد، از آنچه هستي نگران مباش.

 

حکمت 067

و درود خدا بر او فرمود: نادان را يا تندرو يا کندرو مي‏بيني.

 

حکمت 068

و درود خدا بر او فرمود: چون عقل کامل گردد سخن اندک باشد.

 

حکمت 069

و درود خدا بر او فرمود: دنيا بدنها را فرسوده، و آرزوها را تازه مي‏نمايد، مرگ را نزديک و خواسته‏ها را دور و دراز مي‏سازد، کسي که به آن دست يافت خسته مي‏شود، و آنکه به دنيا نرسيد رنج مي‏برد.

 

حکمت 070

و درود خدا بر او فرمود: کسي که خود را رهبر مردم ساخته، بايد پيش از آنکه به تعليم ديگران پردازد، خود را بسازد، و پيش از آنکه به گفتار تربيت کند، با کردار تعليم دهد، زيرا آن کس که خود را تعليم دهد و ادب کند سزاوارتر از به تعظيم است از آنکه ديگري را تعليم دهد و ادب آموزد.

 

حکمت 071

و درود خدا بر او فرمود: انسان با نفسي که مي‏کشد، قدمي به سوي مرگ مي‏رود.

 

حکمت 072

و درود خدا بر او فرمود: هر چيز که شمردني است پايان مي‏پذيرد، و هرچه را که انتظار مي‏کشيدي، خواهد رسيد.

 

حکمت 073

و درود خدا بر او فرمود: حوادث اگر همانند يکديگر بودند، آخرين را با آغازين مقايسه و ارزيابي مي‏کنند.

 

حکمت 074

و درود خدا بر او فرمود: (ضرار بن حمزه ضبابي از ياران امام به شام رفت بر معاويه وارد شد، معاويه از او خواست از حالات امام بگويد، گفت علي (ع) را در حالي ديدم که شب پرده‏هاي خود را افکنده بود، و او در محراب ايستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مارگزيده به خود مي‏پيچيد، و محزون مي‏گريست و مي‏گفت:) اي دنيا!! اي دنياي حرام! از من دور شو، آيا براي من خودنمايي مي‏کني؟ يا شيفته من شده‏اي؟ چنانکه روزي در دل من جاي گيري؟ هرگز مبادا! غير مرا بفريب، که مرا در تو هيچ نيازي نيست، تو را سه‏طلاقه کرده‏ام، تا بازگشتي نباشد، دوران زندگاني تو کوتاه، ارزش تو اندک، و آرزوي تو پست است. آه از توشه اندک، و درازي راه، و دوري منزل، و عظمت روز قيامت!

 

حکمت 075

و در جواب مردي شامي فرمود: (مرد شامي پرسيد آيا رفتن ما به شام، به قضا و قدر الهي است؟ امام با کلمات طولاني پاسخ او را داد که برخي از آن را برگزيديم) واي بر تو! شايد قضاء لازم، و قدر حتمي را گمان کرده‏اي؟ اگر چنين بود، پاداش و کيفر، بشارت و تهديد الهي بيهوده مي‏نمود. خداوند سبحان بندگان خود را فرمان داد در حالي که اختيار دارند، و نهي فرمود تا بترسند، احکام آساني را واجب کرد، و چيز دشواري را تکليف نفرمود، و پاداش اعمال اندک را فراوان قرار داد، با نافرماني بندگان مغلوب نخواهد شد، و با اکراه و اجبار اطاعت نمي‏شود، و پيامبران را به شوخي نفرستاد، و فرو فرستادن کتب آسماني براي بندگان بيهوده نبود، و آسمان و زمين و آنچه را در ميانشان است بي‏هدف نيافريد. اين پندار کساني است که کافر شدند و واي از آتشي که بر کافران است.

 

حکمت 076

و درود خدا بر او فرمود: حکمت را هر کجا که باشد، فراگير، گاهي حکمت در سينه منافق است و بي‏تابي کند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينه مومن آرام گيرد.

 

حکمت 077

و درود خدا بر او فرمود: حکمت گمشده مومن است، حکمت را فراگير هر چند از منافقان باشد.

 

حکمت 078

و درود خدا بر او فرمود: ارزش هر کس به مقدار دانايي و تخصص اوست. (اين کلماتي است که قيمتي براي آن تصور نمي‏شود، و هيچ حکمتي هم‏سنگ آن نبوده و هيچ سخني والايي آن را ندارد)

 

حکمت 079

و درود خدا بر او فرمود: شما را به پنج چيز سفارش مي‏کنم که اگر براي آنها شتران را پرشتاب برانيد و رنج سفر را تحمل کنيد سزاوار است. کسي از شما جز به پروردگار خود اميدوار نباشد، و جز از گناه خود نترسد، و اگر از يکي سوال کردند و نمي‏داند، شرم نکند، و بگويد، نمي‏دانم، و کسي شرم نکند در آنچه نمي‏داند بياموزد، و بر شما باد به شکيبايي، که شکيبايي، ايمان را، چون سر است بر بدن، که ايمان بدون شکيبايي چونان بدن بي‏سر ارزشي ندارد.

 

حکمت 080

و درود خدا بر او فرمود: (به شخصي که در ستايش امام افراط کرد، و آن چه در دل داشت نگفت:) من کمتر از آنم که بر زبان آوردي، و برتر از آنم که در دل داري.

 

حکمت 081

و درود خدا بر او فرمود: باقيماندگان شمشير و جنگ، شماره‏شان بادوامتر، و فرزندانشان بيشتر است.

 

حکمت 082

و درود خدا بر او فرمود: کسي که از گفتن نمي‏دانم روي گردان است، به هلاکت و نابودي مي‏رسد.

 

حکمت 083

و درود خدا بر او فرمود: انديشه پير در نزد من از تلاش جوان خوشايندتر است (و نقل شد که از آمادگي رزمي جوان)

 

حکمت 084

و درود خدا بر او فرمود: در شگفتم از کسي که مي‏تواند استغفار کند و نااميد است.

 

حکمت 085

و درود خدا بر او فرمود: (امام باقر (ع) از حضرت اميرالمومنين (ع) نقل فرمود:) دو چيز در زمين مايه امان از عذاب خدا بود، يکي از آن دو برداشته شد، پس ديگري را دريابيد و بدان چنگ زنيد، اما اماني که برداشته شد رسول خدا (ص) بود، و امان باقيمانده، استغفار کردن است، خداي بزرگ به رسول خدا فرمود (خدا آنان را عذاب نمي‏کند در حالي که تو در ميان آناني، و عذابشان نمي‏کند تا آن هنگام که استغفار مي‏کنند.) (اين روش استخراج نيکوترين لطايف معني، و ظرافت سخن از آيات قرآن است)

 

حکمت 086

و درود خدا بر او فرمود: کسي که ميان خود و خدا اصلاح کند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد کرد و کسي که امور آخرت را اصلاح کند، خدا امور دنياي او را اصلاح خواهد کرد، و کسي که از درون جان، واعظي دارد، خدا را بر او حافظي است.

 

حکمت 087

و درود خدا بر او فرمود: فقيه کامل کسي است که مردم را از آمرزش خدا مايوس نکند، و از مهرباني او نوميد، و از عذاب ناگهاني خدا ايمن نسازد.

 

حکمت 088

و درود خدا بر او فرمود: بي‏ارزشترين دانش، آنچه که بر سر زبان است، و برترين علم، آنچه در اعضا و جوارح آشکار است.

 

حکمت 089

و درود خدا بر او فرمود: همانا اين دلها همانند بدنها افسرده مي‏شوند، پس براي شادابي دلها، سخنان زيباي حکمت‏آميز را بجوييد.

 

حکمت 090

و درود خدا بر او فرمود: کسي از شما نگويد: خدايا از فتنه به تو پناه مي‏برم، زيرا کسي نيست که در فتنه‏اي نباشد، لکن کسي که مي‏خواهد به خدا پناه برد، از آزمايشات گمراه‏کننده پناه ببرد، همانا خداي سبحان مي‏فرمايد. (بدانيد که اموال و فرزندان شما فتنه شمايند.) معني اين آيه آن است که خدا انسانها را با اموال و فرزندانشان مي‏آزمايد، تا آن کس که از روزي خود ناخشنود، و آنکه خرسند است، شناخته شوند، گرچه خداوند به احوالاتشان از خودشان آگاه‏تر است، تا کرداري که استحقاق پاداش يا کيفر دارد آشکار نمايد، چه آنکه بعضي مردم فرزند پسر را دوست دارند و فرزند دختر را نمي‏پسندند، و بعضي ديگر فراواني اموال را دوست دارند و از کاهش سرمايه نگرانند.

 

حکمت 091

و درود خدا بر او فرمود: (از امام پرسيدند (خير) چيست؟ فرمود:) خوبي آن نيست که مال و فرزندت بسيار شود، بلکه خير آن است که دانش تو فراوان، و بردباري تو بزرگ و گران‏مقدار باشد، و در پرستش پروردگار در ميان مردم سرفراز باشي، پس اگر کار نيکي انجام دهي شکر خدا بجا آوري، و اگر بد کردي از خدا آمرزش خواهي. در دنيا جز براي هر دو کس خير نيست، يکي گناهکاري که با توبه جبران کند، و ديگر نيکوکاري که در کارهاي نيکو شتاب ورزد. و درود خدا بر او فرمود: هيچ کاري با تقوي اندک نيست، و چگونه اندک است آنچه که پذيرفته شود؟

 

حکمت 092

و درود خدا بر او فرمود: نزديکترين مردم به پيامبران، داناترين آنان است. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (همانا نزديکترين مردم به ابراهيم آنانند که پيرو او گرديدند، و مومناني که به اين پيامبر خاتم گرويدند.) (سپس فرمود:) دوست محمد (ص) کسي است که خدا را اطاعت کند هر چند پيوند خويشاوندي او دور باشد، و دشمن محمد (ص) کسي است که خدا را نافرماني کند، هر چند خويشاوند نزديک او باشد.

 

حکمت 093

و درود خدا بر او فرمود: (يکي از خوارج را ديد که نماز شب مي‏خواند و قرآن تلاوت مي‏کند) خوابيدن با يقين برتر از نمازگزاردن با شک و ترديد است.

 

حکمت 094

و درود خدا بر او فرمود: چون خبري را شنيديد، آن را درک کرده عمل کنيد، نه بشنويد و نقل کنيد، زيرا راويان علم فراوان، و عمل‏کنندگان آن اندکند.

 

حکمت 095

و درود خدا بر او فرمود: (شنيد که شخصي گفت انا لله و انا اليه راجعون). اين سخن ما که مي‏گوييم (ما همه از آن خداييم) اقراري است به بندگي، و اينکه مي‏گوييم (بازگشت ما به سوي او است اعترافي است) به نابودي خويش.

 

حکمت 096

و درود خدا بر او فرمود: (آنگاه که گروهي او را ستايش کردند) بار خدايا تو مرا از خودم بهتر مي‏شناسي، و من خود را بيشتر از آنان مي‏شناسم، خدايا مرا از آنچه اينان مي‏پندارند، نيکوتر قرار ده، و آنچه را که نمي‏دانند بيامرز.

 

حکمت 097

و درود خدا بر او فرمود: برآوردن نيازهاي مردم پايدار نيست مگر به سه چيز، کوچک شمردن آن تا خود بزرگ نمايد، پنهان داشتن آن تا خود آشکار شود، و شتاب در برآوردن آن، تا گوارا باشد.

 

حکمت 098

و درود خدا بر او فرمود: روزگاري بر مردم خواهد آمد که محترم نشمارند جز سخن‏چين را، و خوششان نيايد جز از بدکار هرزه، و ناتوان نگردد جز عادل، در آن روزگار کمک به نيازمندان خسارت، و پيوند با خويشاوندان منت گذاري، و عبادت نوعي برتري‏طلبي بر مردم است، در آن زمان حکومت با مشورت زنان، و فرماندهي خردسالان، و تدبير خواجگان اداره مي‏گردد.

 

حکمت 099

و درود خدا بر او فرمود: (پيراهن وصله‏داري بر اندام امام بود شخصي پرسيد چرا پيراهن وصله‏دار مي‏پوشي؟) دل با آن فروتن، و نفس رام مي‏شود، و مومنان از آن سرمشق مي‏گيرند،

 

حکمت 100

دنياي حرام و آخرت، دو دشمن متفاوت، و دو راه جداي از يکديگرند، پس کسي که دنياپرست باشد و به آن عشق ورزد، به آخرت کينه ورزد و با آن دشمني خواهد کرد، و آن دو همانند شرق و غرب از هم دورند، و رونده به سوي آن دو، هرگاه به يکي نزديک شود از ديگري دور مي‏گردد، و آن دو همواره به يکديگر زيان رسانند.

نهج البلاغه | حکمت ها 1 الی 50

حکمت 001

درود خدا بر او فرمود: در فتنه‏ها، چونان شتر دوساله باش، نه پشتي دارد که سواري دهد، و نه پستاني تا او را بدوشند.

 

حکمت 002

و درود خدا بر او فرمود: آنکه جان را با طمع‏ورزي بپوشاند خود را پست کرده، و آنکه راز سختي‏هاي خود را آشکار سازد خود را خوار کرده، و آن که زبان را بر خود حاکم کند خود را بي‏ارزش کرده است.

 

حکمت 003

و درود خدا بر او فرمود: بخل ننگ، و ترس نقصان، و تهيدستي مرد زيرک را در برهان کند مي‏سازد، و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است. و درود خدا بر او فرمود: ناتواني آفت، و شکيبايي شجاعت، و زهد ثروت، و پرهيزکاري سپر نگهدارنده است،

 

حکمت 004

و چه همنشين خوبي است، راضي بودن و خرسندي. و درود خدا بر او فرمود: ميراثي گرانبها، و آداب، زيورهاي هميشه تازه، و انديشه، آيينه‏اي شفاف است.

 

حکمت 005

و درود خدا بر او فرمود: سينه خردمند صندوق راز اوست، و خوشرويي وسيله دوست يابي، و شکيبايي، گورستان پوشاننده عيبهاست.

 

حکمت 006

و يا فرمود: پرسش کردن وسيله پوشاندن عيبهاست، و انسان از خود راضي، دشمنان او فراوانند. و درود خدا بر او فرمود: صدقه دادن دارويي ثمربخش است، و کردار بندگان در دنيا، فردا در پيش روي آنان جلوه‏گر است.

 

حکمت 007

و درود خدا بر او فرمود: از ويژگيهاي انسان در شگفتي مانيد، که با پاره‏اي (پي) مي‏نگرد، و با (گوشت) سخن مي‏گويد، و با (استخوان) مي‏شنود، و از (شکافي) نفس مي‏کشد!!

 

حکمت 008

و درود خدا بر او فرمود: چون دنيا به کسي روي آورد، نيکيهاي ديگران را به او عاريت دهد، و چون از او روي برگرداند خوبيهاي او را نيز بربايد.

 

حکمت 009

و درود خدا بر او فرمود: با مردم آنگونه معاشرت کنيد، که اگر مرديد بر شما اشک ريزند، و اگر زنده مانديد، با اشتياق سوي شما آيند.

 

حکمت 010

و درود خدا بر او فرمود: اگر بر دشمنت دست يافتي، بخشيدن او را شکرانه پيروزي قرار ده.

 

حکمت 011

و درود خدا بر او فرمود: ناتوان‏ترين مردم کسي است که در دوست يابي ناتوان است، و از او ناتوان‏تر آنکه دوستان خود را از دست بدهد.

 

حکمت 012

و درود خدا بر او فرمود: (درباره آنان که از جنگ کناره گرفتند) حق را خوار کرده، باطل را نيز ياري نکردند.

 

حکمت 013

و درود خدا بر او فرمود: چون نشانه‏هاي نعمت پروردگار آشکار شد، با ناسپاسي نعمتها را از خود دور نسازيد.

 

حکمت 014

و درود خدا بر او فرمود: کسي را که نزديکانش واگذارند، بيگانه او را پذيرا باشد.

 

حکمت 015

و درود خدا بر او فرمود: هر فريب خورده‏اي را نمي‏شود سرزنش کرد.

 

حکمت 016

و درود خدا بر او فرمود: کارها چنان رام تقدير است که چاره‏انديشي به مرگ مي‏انجامد.

 

حکمت 017

و درود خدا بر او فرمود: (از امام پرسيدند که رسول خدا (ص) فرمود: موها را رنگ کنيد، و خود را شبيه يهود نسازيد يعني چه؟ فرمود:) پيامبر (ص) اين سخن را در روزگاري فرمود که پيروان اسلام اندک بودند، اما امروز که اسلام گسترش يافته، و نظام اسلامي استوارشده، هر کس آنچه را دوست دارد انجام دهد.

 

حکمت 018

و درود خدا بر او فرمود: آن کس که در پي آرزوي خويش تازد، مرگ او را از پاي درآورد.

 

حکمت 019

و درود خدا بر او فرمود: از لغزش جوانمردان درگذريد، زيرا جوانمردي نمي‏لغزد جز آنکه دست خدا او را بلندمرتبه مي‏سازد.

 

حکمت 020

و درود خدا بر او فرمود: ترس با نااميدي، و شرم با محروميت همراه است، و فرصتها چون ابرها مي‏گذرند، پس فرصتهاي نيک را غنيمت شماريد.

 

حکمت 021

و درود خدا بر او فرمود: ما را حقي است اگر به ما داده شود، وگرنه بر پشت شتران سوار شويم و براي گرفتن آن برانيم هر چند شب روي بطول انجامند. (اين از سخنان لطيف و فصيح است، يعني اگر حق ما را ندادند، خوار خواهيم شد و بايد بر ترک شتر چون بنده بنشينيم.)

 

حکمت 022

و درود خدا بر او فرمود: کسي که کردارش او را بجايي نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايي نخواهد رسانيد.

 

حکمت 023

و درود خدا بر او فرمود: از کفاره گناهان بزرگ، به فرياد مردم رسيدن، و آرام کردن مصيبت ديدگان است.

 

حکمت 024

و درود خدا بر او فرمود: اي فرزند آدم! زماني که خدا را مي‏بيني انواع نعمتها را به تو مي‏رساند و تو معصيت کاري، بترس.

 

حکمت 025

و درود خدا بر او فرمود: کسي چيزي را در دل پنهان نکند جز آنکه در لغزشهاي زبان، و رنگ رخسار، آشکار خواهد شد.

 

حکمت 026

و درود خدا بر او فرمود: با درد خود بساز، چندان که با تو سازگار است.

 

حکمت 027

و درود خدا بر او فرمود: برترين زهد، پنهان داشتن زهد است.

 

حکمت 028

و درود خدا بر او فرمود: هنگامي که تو زندگي را پشت سر مي‏گذاري و مرگ به تو روي مي‏آورد، پس ديدار با مرگ چه زود خواهد بود.

 

حکمت 029

و درود خدا بر او فرمود: هشدار! هشدار! به خدا سوگند چنان پرده‏پوشي کرده که پنداري تو را بخشيده است.

 

حکمت 030

و درود خدا بر او فرمود: (از ايمان پرسيدند، جواب داد) 1- شناخت اقسام ايمان ايمان بر چهار پايه استوار است، صبر، يقين، عدل و جهاد. صبر نيز بر چهار پايه قرار دارد. شوق، هراس، زهد، انتظار. آن کس که اشتياق بهشت دارد، شهوتهايش کاستي گيرد، و آن کس که از آتش جهنم مي‏ترسد، از حرام دوري مي‏گزيند، و آن کس که که در دنيا زهد مي‏ورزد، مصيبتها را ساده پندارد، و آن کس که مرگ را انتظار مي‏کشد در نيکيها شتاب مي‏کند. يقين نيز بر چهار پايه استوار است، بينش زيرکانه، دريافت حکيمانه واقعيتها، پند گرفتن از حوادث روزگار، و پيمودن راه درست پيشينيان، پس آن کس که هوشمندانه به واقعيتها نگريست، حکمت را آشکارا بيند، و آنکه حکمت را آشکارا ديد، عبرت‏آموزي را شناسد، و آنکه عبرت‏آموزي شناخت گويا چنان است که با گذشتگان مي‏زيسته است. و عدل نيز بر چهار پايه برقرار است، فکري ژرف‏انديش، دانشي عميق و به حقيقت رسيده، نيکو داوري کردن، استوار بودن در شکيبايي. پس کسي که درست انديشيد به ژرفاي دانش رسيده، و آن کس که به حقيقت دانش رسد، از چشمه زلال شريعت نوشد، و کسي که شکيبا باشد در کارش زياده‏روي نکرده با نيکنامي در ميان مردم زندگي خواهد کرد.

و جهاد نيز بر چهار پايه استوار است، امر به معروف، نهي از منکر، راستگويي در هر حال، و دشمني با فاسقان، پس هر کس به معروف امر کرد، پشتوانه نيرومند مومنان است، و آن کس که از زشتي‏ها نهي کرد، بيني منافقان را به خاک ماليد، و آن کس که در ميدان نبرد صادقانه پايداري کند حقي را که بر گردن او بوده ادا کرده است، و کسي که با فاسقان دشمني کند و براي خدا خشم گيرد، خدا هم براي او خشم آورد، و روز قيامت او را خشنود سازد.

2- شناخت اقسام کفر و ترديد و کفر بر چهار ستون پايدار است، کنجکاوي دروغين، ستيزه‏جويي و جدل، انحراف از حق، و دشمني کردن، پس آن کس که دنبال وهم و کنجکاوي دروغين رفت به حق نرسيد. و آن کس که به ستيزه‏جويي و نزاع پرداخت از ديدن حق نابيناست، و آن کس که از راه حق منحرف گرديد، نيکويي را زشت، و زشتي را نيکويي پندارد و سرمست گمراهي‏هاست، و آن کس که دشمني ورزيد پيمودن راه حق بر او دشوار و کارش سخت، و نجات از مشکلات دشوار است، و شک چهار بخش دارد، جدال در گفتار، ترسيدن، دودل بودن، و تسليم حوادث روزگار شدن. پس آن کس که جدال و نزاع را عادت خود قرار داد از تاريکي شبهات بيرون نخواهد آمد، و آن کس که از هر چيزي ترسيد همواره در حال عقب گرد است، و آن کس که در ترديد و دودلي باشد زير پاي شيطان کوبيده خواهد شد، و آن کس که تسليم حوادث شد و به تباهي دنيا و آخرت گردن نهاد، هر دو جهان را از کف داد. (سخن امام طولاني است چون در اين فصل، حکمتهاي کوتاه را جمع‏آوري مي‏کنم از آوردن دنباله سخن خوددداري کردم)

 

حکمت 031

و درود خدا بر او فرمود: نيکوکار از کار نيک بهتر، و بدکار از کار بد بدتر است.

 

حکمت 032

و درود خدا بر او فرمود: بخشنده باش اما زياده‏روي نکن، در زندگي حسابگر باش اما، سختگير مباش.

 

حکمت 033

و درود خدا بر او فرمود: بهترين بي‏نيازي ترک آرزوهاست.

 

حکمت 034

و درود خدا بر او فرمود: کسي در انجام کاري که مردم خوش ندارند شتاب کند، آنچه که نمي‏دانند درباره او خواهند گفت.

 

حکمت 035

و درود خدا بر او فرمود: کسي که آرزوهايش طولاني، کردارش نيز ناپسند است.

 

حکمت 036

و درود خدا بر او فرمود: (در سر راه صفين دهقانان شهر انبار تا امام را ديدند پياده شدند، و پيشاپيش آن حضرت مي‏دويدند، فرمود چرا چنين مي‏کنيد؟ گفتند عادتي است که پادشاهان خود را احترام مي‏کرديم، فرمود:) بخدا سوگند! که اميران شما از اين کار سودي نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مي‏افکنيد، و در آخرت دچار رنج و زحمت مي‏گرديد، و چه زيانبار است رنجي که عذاب در پي آن باشد، و چه سودمند است آسايشي که با آن امان از آتش جهنم باشد.

 

حکمت 037

به فرزندش امام حسن (ع) فرمود: پسرم! چهار چيز از من يادگير (در خوبيها)، و چهار چيز به خاطر بسپار (هشدارها)، که تا به آنها عمل کني زيان نبيني. الف: خوبيها 1- همانا ارزشمندترين بي‏نيازي عقل است، 2- و بزرگ‏ترين ترس بي‏خردي است، 3- ترسناک‏ترين تنهايي خودپسندي است 4- و گرامي‏ترين ارزش خانوادگي، اخلاق نيکوست. ب: هشدارها 1- پسرم! از دوستي با احمق بپرهيز، همانا مي‏خواهد به تو نفعي رساند اما دچار زيان مي‏کند. 2- از دوستي با بخيل بپرهيز، زيرا از آنچه که سخت به آن نيازي داري از تو دريغ مي‏دارد. و از دوستي با بدکار بپرهيز، که با اندک بهايي تو را مي‏فروشد. 4- و از دوستي با دروغگو بپرهيز، که او به سراب ماند، دور را به تو نزديک، و نزديک را دور مي‏نماياند.

 

حکمت 038

و درود خدا بر او فرمود: مستحبات به خدا نزديک نمي‏گرداند اگر به واجبات زيان رساند.

 

حکمت 039

و درود خدا بر او فرمود: زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد. (اين از سخنان ارزشمند و شگفتي‏آور است، که عاقل زبانش را بدون مشورت و فکر و سنجش رها نمي‏ساز، اما احمق هرچه بر زبانش آيد مي‏گويد بدون فکر و دقت، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان مي‏گيرد). (حکمت 40 بگونه ديگري نيز نقل شد) و درود خدا بر او فرمود: قلب احمق در دهان او، و زبان عاقل در قلب او قرار دارد.

 

حکمت 040

و به يکي از يارانش که بيمار بود فرمود: خدا! آنچه را که از درد بيماري شکايت داري موجب کاستن گناهانت قرار داد، در بيماري پاداشي نيست اما گناهان را از بين مي‏برد، و آنها را چونان برگ پاييزي مي‏ريزاند، و همانا پاداش در گفتار به زبان، و کردار با دستها و قدمهاست، و خداي سبحان به خاطر نيت راست، و درون پاک، هر کس از بندگانش را که بخواهد وارد بهشت خواهد کرد.

 

حکمت 041

در ياد يکي از ياران، (خباب بن ارت) فرمود: خدا خباب بن ارت را رحمت کند، با رغبت مسلمان شد، و از روي فرمانبرداري هجرت کرد، و با قناعت زندگي گذراند، و از خدا راضي بود، و مجاهد زندگي کرد. و درود خدا بر او فرمود: خوشا به حال کسي که به ياد معاد باشد، براي حسابرسي قيامت کار کند، با قناعت زندگي کند، و از خدا راضي باشد.

 

حکمت 042

و درود خدا بر او فرمود: اگر با شمشيرم بر بيني مومن بزنم، که دشمن من باشد، با من دشمني نخواهد کرد، و اگر تمام دنيا را بر منافق به خشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد، و اين بدان جهت است که قضاي الهي جاري شد، و بر زبان پيامبر امي (ص) گذشت که فرمود: (اي علي! مومن تو را دشمن نگيرد، و منافق تو را دوست نخواهد داشت.)

 

حکمت 043

و درود خدا بر او فرمود: گناهي که تو را پشيمان کند بهتر از کار نيکي است که تو رابه خودپسندي وادارد.

 

حکمت 044

و درود خدا بر او فرمود: ارزش مرد به اندازه همت اوست، و راستگويي او به ميزان جوانمرديش، و شجاعت او به قدر ننگي است که احساس مي‏کند، و پاکدامني او به اندازه غيرت اوست.

 

حکمت 045

و درود خدا بر او فرمود: پيروزي در دورانديشي، و دورانديشي در بکارگيري صحيح انديشه، و انديشه صحيح به رازداري است.

 

حکمت 046

و درود خدا بر او فرمود: از يورش بزرگوار به هنگام گرسنگي، و از تهاجم انسان پست به هنگام سيري، بپرهيز.

 

حکمت 047

و درود خدا بر او فرمود: دلهاي مردم وحشي است، به کسي روي آوردند که خوشرويي کند.

 

حکمت 048

و درود خدا بر او فرمود: عيب تو تا آنجا که روزگار با تو هماهنگ باشد، پنهان است.

 

حکمت 049

و درود خدا بر او فرمود:سزاوارترين مردم به عفو کردن، تواناترينشان در کيفر دادن است.

 

حکمت 050

و درود خدا بر او فرمود: سخاوت آن است که تو آغاز کني، زيرا آن چه با درخواست داده مي‏شود يا از روي شرم، و يا از بيم سخن ناپسند شنيدن است.

 

خطبه های نهج البلاغه - بخش دوم خطبه 81 الی 150

خطبه 81 در نکوهش دنيا

خطبه 82 خطبه غراء -

خطبه 83 درباره عمرو بن عاص

خطبه 84 در توحيد و موعظه

خطبه 85 صفات پرهيزکاري

خطبه 86 موعظه ياران

خطبه 87 در بيان هلاکت مردم

خطبه 88 مردم پيش از بعثت

خطبه 89 در بيان صفات خداوندي -

خطبه 90 خطبه اشباح

خطبه 91 پس از کشته شدن عثمان -

خطبه 92 خبر از فتنه

خطبه 93 در فضل رسول اکرم

خطبه 94 وصف پيامبر

خطبه 95 وصف خدا و رسول

خطبه 96 در باب اصحابش

خطبه 97 در ستم بني‏اميه

خطبه 98 در گريز از دنيا

خطبه 99 درباره پيامبر و خاندان او

خطبه 100 خبر از حوادث ناگوار

خطبه 101-در زمينه سختيها

خطبه 102-در تشويق به زهد

خطبه 103-پيامبر و فضيلت خويش

خطبه 104-صفات پيامبر

خطبه 105-وصف پيامبر و بيان دلاوري

خطبه 106-در يکي از ايام صفين

خطبه 107-حادثه‏هاي بزرگ

خطبه 108-توانايي خداوند

خطبه 109-اندرز به ياران

خطبه 110-در نکوهش دنيا

خطبه 111-درباره ملک‏الموت

خطبه 112-در نکوهش دنيا

خطبه 113-در اندرز به مردم

خطبه 114-در طلب باران

خطبه 115-در اندرز به ياران

خطبه 116-موعظه ياران

خطبه 117-ستودن ياران خود

خطبه 118-تحريض مردم به جهاد

خطبه 119-بيان فضيلتهاي خود

خطبه 120-درحکميت

خطبه 121-خطاب به خوارج

خطبه 122-هنگام نبرد صفين

خطبه 123-در سرزنش اصحاب خود

خطبه 124-تعليم ياران در کار جنگ

خطبه 125-در رابطه با خوارج -

خطبه 126-درباره تقسيم بيت‏المال

خطبه 127-در خطاب به خوارج

خطبه 128-فتنه‏هاي بصره

خطبه 129-درباره پيمانه‏ها

خطبه 130-سخني با ابوذر

خطبه 131-فلسفه قبول حکومت

خطبه 132-در پارسايي در دنيا

خطبه 133-ذکر عظمت پروردگار

خطبه 134-راهنمائي عمر در جنگ

خطبه 135-نکوهش مغيره

خطبه 136-در مسئله بيعت

خطبه 137-درباره طلحه و زبير

خطبه 138-اشارت به حوادث بزرگ

خطبه 139-به هنگام شوري

خطبه 140-در نهي از غيبت مردم

خطبه 141-درباره نهي از غيبت

خطبه 142-درباره نيکي به نااهل

خطبه 143-در طلب باران

خطبه 144-فضيلت خاندان پيامبر

خطبه 145-در فناي دنيا

خطبه 146-راهنمائي عمر

خطبه 147-در هدف از بعثت

خطبه 148-درباره اهل بصره

خطبه 149-پيش از وفاتش

خطبه 150-اشارت به حوادث بزرگ

 

مطالب مشابه :

1.       خطبه های نهج البلاغه – بخش اول خطبه 1 الي 80

خطبه 26 اعراب پيش از بعثت

خطبه 26 اعراب پيش از بعثت

 

شناخت فرهنگ جاهليت خداوند، پيامبر اسلام، حضرت محمد (ص) را هشداردهنده جهانيان مبعوث فرمود، تا امين و پاسدار وحي الهي باشد، آنگاه که شما ملت عرب، بدترين دين را داشته، و در بدترين خانه زندگي مي‏کرديد، ميان غارها، سنگهاي خشن و مارهاي سمي خطرناک فاقد شنوايي، بسر مي‏برديد، آبهاي آلوده مي‏نوشيديد. و غذاهاي ناگوار مي‏خورديد، خون يکديگر را به ناحق مي‏ريختيد، و پيوند خويشاوندي را مي‏بريديد، بتها ميان شما پرستش مي‏شد، و مفاسد و گناهان، شما را فرا گرفته بود.

مظلوميت و تنهايي علي (ع) پس از وفات پيامبر (ص) و بي‏وفايي ياران به اطراف خود نگاه کرده ياوري جز اهل بيت خود نديدم، (که اگر ياري کنند، کشته خواهند شد و به مرگ آنان رضايت ندادم) چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم، و با گلويي که استخوان شکسته در آن گير کرده بود جام تلخ حوادث را نوشيدم، و خشم خويش فرو خوردم، و بر نوشيدن جام تلخ‏تر از گياه حنظل، شکيبايي نمودم. قسمت ديگري از همين خطبه: معرفي عمروعاص و ضرورت آمادگي نظامي عمروعاص با معاويه بيعت نکرد. مگر آنکه شرط کرد تا براي بيعت درهم و دينار فراوان بگيرد، که در اين معامله شوم، دست فروشنده هرگز به پيروزي نرسد و سرمايه خريدار به رسوايي کشانده شود. اي مردم کوفه، آماده پيکار شويد، و ساز و برگ جنگ فراهم آوريد، زيرا که آتش جنگ زبانه کشيده و شعله‏هاي آن بالا گرفته است، صبر و استقامت را شعار خويش سازيد که پيروزي مي‏آورد

خطبه 149-پيش از وفاتش

خطبه 149-پيش از وفاتش

 

ياد مرگ اي مردم! هر کس از مرگ فرار کند به هنگام فرار آن را خواهد ديد، اجل سرآمد زندگي، و فرار از مرگ رسيدن به آن است، چه روزگاراني که در پي گشودن راز نهفته‏اش بودم اما خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود، هيهات! علمي پنهان است. وصيتهاي امام علي (ع) اما وصيت من نسبت به خدا، آنکه چيزي را شريک خدا قرار ندهيد، و نسبت به پيامبر (ص) اين است که، سنت و شريعت او را ضايع نکنيد، اين دو ستون محکم را برپا داريد و اين دو چراغ را فروزان نگهداريد و تا آن زمان که از حق منحرف نشديد، سرزنشي نخواهيد داشت، که براي هر کس به اندازه توانايي او وظيفه‏اي تعيين گرديده، و نسبت به افراد جاهل و نادان تخفيف داده‏شده است زيرا که: پروردگار رحيم، و دين استوار، و پيشوا آگاه است، من ديروز رهبر شما بودم و امروز مايه پند و عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا خواهم شد، خدا شما و مرا بيامرزد، اگر از اين ضربت و در اين لغزشگاه نجات يابم، که حرفي نيست، اما اگر گامها بلغزد و از اين جهان بروم، ما نيز چون ديگران در سايه شاخساران، مسير وزش باد و باران، و زير سايه ابرهاي متراکم آسمان پراکنده مي‏شويم، و آثارمان در روي زمين نابود خواهد شد. من از همسايگان شما بودم، که چند روزي در کنار شما زيستم، و به زودي از من جز جسدي بي روح و ساکن پس از آن همه تلاش، و خاموش پس از آن همه گفتار، باقي نخواهد ماند، پس بايد سکوت من، و بي‏حرکتي دست و پا و چشمها و اندام من، مايه پند و اندرز شما گردد، که از هر منطق رسايي و از هر سخن موثري عبرت‏انگيزتر است، وداع و خداحافظي من با شما چونان جدايي کسي است که آماده ملاقات پروردگار است، فردا ارزش ايام زندگي مرا خواهيد ديد، و راز درونم را خواهيد دانست، پس از آن که جاي مرا خالي ديديد و ديگري بر جاي من نشست، مرا خواهيد شناخت

 

 

خطبه 150-اشارت به حوادث بزرگ

خطبه 150-اشارت به حوادث بزرگ

 

 آينده بشريت و ظهور حضرت مهدي (عج) به راههاي چپ و راست رفتند، و راه ضلالت و گمراهي پيمودند، و راه روشن هدايت را گذاشتند، پس درباره آنچه که بايد باشد شتاب نکنيد، و آنچه را که در آينده بايد بيايد دير مشماريد، چه بسا کسي براي رسيدن چيزي شتاب مي‏کند، وقتي به آن رسيد دوست دارد، که اي کاش آن را نمي‏ديد، و چه نزديک است امروز ما به فردايي که سپيده آن خواهد دميد، اي مردم! اينک ما در آستانه تحقق وعده‏هاي داده‏شده، و نزديکي طلوع آن چيزهايي که بر شما پوشيده و ابهام‏آميز است، قرار داريم. ره‏آورد حکومت حضرت مهدي (عج) بدانيد آن کس از ما (حضرت مهدي (عج)) که فتنه‏هاي آينده را دريابد، با چراغي روشنگر در آن گام مي‏نهد، و بر همان سيره و روش پيامبر (ص) و امامان (ع) رفتار مي‏کند تا گره‏ها را بگشايد، بردگان و ملتهاي اسير را آزاد سازد، جمعيتهاي گمراه و ستمگر را پراکنده و حق‏جويان پراکنده را جمع‏آوري مي‏کند، حضرت مهدي (عج) سالهاي طولاني در پنهاني از مردم به سر مي‏برد آنچنان که اثرشناسان، اثر قدمش را نمي‏شناسند، گرچه در يافتن اثر و نشانه‏ها تلاش فراوان کنند. سپس گروهي براي درهم کوبيدن فتنه‏ها آماده مي‏گردند، و چونان شمشيرها صيقل مي‏خورند، ديده‏هاشان با قرآن روشنايي گيرد، و در گوشهاشان تفسير طنين افکند، و در صحبگاهان و شامگاهان جامهاي حکمت سر مي‏کشند.

سرنوشت امت اسلامي پس از پيامبر (ص) روزگار آنان به طول انجاميد تا رسوايي آنها به نهايت رسيد، و خود را سزاوار بلاي زمانه گرداندند، و چون پايان مدت آنها نزديک شد، گروهي در فتنه‏ها آسودند و گروهي دست به حمله و پيکار با فسادگران زدند و با شکيبايي که داشتند بر خدا منت ننهادند، و جان دادن در راه خدا را بزرگ نشمردند، تا آنجا که اراده الهي به پايان دوران جاهليت موافق شد، شمشيرها در راه خدا کشيدند، و بينشهاي خود را بر شمشير نشاندند، و طاعت پروردگار خود را پذيرفتند، و فرمان پنددهنده خود را شنيدند، در پيروزي و سربلندي زيستند. تا آنکه خدا، پيامبرش را نزد خود برد، (افسوس) که گروهي به گذشته جاهلي خود برگشتند، و با پيمودن راههاي گوناگون به گمراهي رسيدند، و به دوستان منحرف خود پيوستند و از دوستي با مومنان بريدند که به آن امرشده بودند، و بنيان اسلامي را تغيير داده در جاي ديگر بنا نهادند، آنان کانون هر خطا و گناه، و هر فتنه‏جو را درگاه و (پناهگاه) شدند، که سرانجام در سرگرداني فرو رفته، و در غفلت و مستي به روش و آيين فرعونيان درآمدند، يا از همه بريده و دل به دنيا بسته، يا پيوند خود را با دين گسستند.

 

خطبه 147-در هدف از بعثت

خطبه 147-در هدف از بعثت

 

 فلسفه بعثت پيامبر (ص) خداوند حضرت محمد (ص) را به حق برانگيخت تا بندگان خود را از پرستش دروغين بتها رهايي بخشيده و به پرستش خود راهنمايي کند، و آنان را از پيروي شيطان نجات داده به اطاعت خود کشاند، با قرآني که معني آن را آشکار نمود و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان عظمت و بزرگي خدا را بدانند که نمي‏دانستند، و به پروردگار اعتراف کنند پس از انکارهاي طولاني، و او را به درستي بشناسند پس از آنکه نسبت به خدا آشنايي نداشتند. پس خداي سبحان در کتاب خود بي آنکه او را بنگرند خود را به بندگان شناساند، و قدرت خود را به همه نماياند، و از قهر خود ترساند، و اينکه چگونه با کيفرها ملتي را که بايد نابود کند از ميان برداشت و آنان را چگونه با داس انتقام درو کرد.

خبر از آينده تاسف بار اسلام و مسلمين همانا پس از من روزگاري بر شما فرا خواهد رسيد که چيزي پنهانتر از حق، و آشکارتر از باطل، و فراوانتر از دروغ به خدا و پيامبرش، نباشد، و نزد مردم آن زمان، کالايي زيانمندتر از قرآن نيست اگر آن را درست بخوانند و تفسير کنند، و متاعي پرسودتر از قرآن يافت نمي‏شود آنگاه که آن را تحريف کنند و معاني دلخواه خود را رواج دهند. در شهرها چيزي ناشناخته‏تر از معروف، و شناخته‏تر از منکر نيست، حاملان قرآن، را واگذاشته و حافظان قرآن، آن را فراموش مي‏کنند، پس در آن روز قرآن و پيروانش از ميان مردم رانده و مهجور مي‏گردند، و هر دو غريبانه در يک راه ناشناخته سرگردانند، و پناهگاهي ميان مردم ندارند، پس قرآن و پيروانش در ميان مردمند اما گويا حضور ندارند، با مردمند ولي از آنها بريده‏اند، زيرا گمراهي و هدايت هرگز هماهنگ نشوند گرچه کنار يکديگر قرار گيرند. مردم در آن روز، در جدايي و تفرقه همداستان، و در اتحاد و يگانگي، پراکنده‏اند، گويي آنان پيشواي قرآن بوده و قرآن پيشواي آنان نيست، پس از قرآن جز نامي نزدشان باقي نماند و آنان جز خطي از قرآن نشناسند، و از اين پيش چه کيفرها که بر نيکوکاران روا

نداشتند، و سخن راست آنان را بر خدا دروغ پنداشتند، و کار نيکشان را پاداش بد دادند. و همانا آنان که پيش از شما زندگي مي‏کردند، به خاطر آرزوهاي دراز، و پنهان بودن زمان اجلها، نابود گرديدند، تا ناگهان مرگ وعده داده‏شده بر سرشان فرود آمد، مرگي که عذرها را نپذيرد، و درهاي باز توبه را ببندد، و حوادث سخت و مجازاتهاي پس از مرگ را به همراه آورد.

پندهاي حکيمانه اي مردم! هر کس از خدا خيرخواهي طلبد، توفيق يابد، و آن کس که سخنان خدا را راهنماي خود قرار دهد به راست ترين راه، هدايت شده است، پس همانا همسايه خدا در امان، و دشمن خدا ترسان است، آن کس که عظمت خدا را مي‏شناسد سزاوار نيست خود را بزرگ جلوه دهد، پس بلندي قدر کساني که بزرگي پروردگار را مي‏دانند در اين است که برابر او فروتني کنند، و سلامت آنان که مي‏دانند قدرت خدا چه اندازه مي‏باشد در اين است که برابر فرمانش تسليم باشند، پس، از حق نگريزيد چونان گريز انسان تندرست از فرد (گر) گرفته، يا انسان سالم از بيمار، و بدانيد که هيچگاه حق را نخواهيد شناخت جز آن که ترک کننده آن را بشناسيد. هرگز به پيمان قرآن وفادار نخواهيد بود مگر آنکه پيمان‏شکنان را بشناسيد، و هرگز به قرآن چنگ نمي‏زنيد مگر آن که رهاکننده آن را شناسايي کنيد. پس رستگاري را از اهل آن جستجو کنيد، که اهل بيت پيامبر (ص) رمز حيات دانش، و راز مرگ جهل و ناداني هستند، آنان که حکمتشان شما را از دانش آنان و سکوتشان از منطق آنان، و ظاهرشان از باطنشان، اطلاع مي‏دهد، نه با دين خدا مخالفتي دارند، و نه در آن اختلاف مي‏کنند، دين در ميان آنان گواهي صادق، و ساکتي سخنگوست.

 

خطبه 148-درباره اهل بصره

خطبه 148-درباره اهل بصره

 

روانشناسي طلحه و زبير در شورش بصره هر کدام از طلحه و زبير، اميدوار است که حکومت را به دست آورد، و ديده به آن دوخته و رفيق خود را به حساب نمي‏آورد، آن دو، نه رشته‏اي الهي را چنگ زدند و نه با وسيله‏اي به خدا روي آوردند، هر کدام بار کينه رفيق خود را بر دوش مي‏کشد، که به زودي پرده از روي آن کنار خواهد رفت. به خدا سوگند! اگر به آنچه مي‏خواهند برسند، اين جان آن را مي‏گيرد و آن، اين را از پاي درمي‏آورد، هم‏اکنون گروهي سرکش و نافرمان بپا خاسته‏اند (ناکثين) پس خداجويان حسابگر کجايند؟ سنت پيامبر (ع) برايشان بيان گرديد و اخبار امروز را به آنان گفته‏اند، در حالي که براي هر گمراهي علتي و براي هر عهدشکني بهانه‏اي وجود دارد. سوگند بخدا! من آن کس نيستم که صداي گريه و بر سر و سينه زدن براي مرده و نداي فرشته مرگ را بشنود و عبرت نگيرد.

 

خطبه 146-راهنمائي عمر

خطبه 146-راهنمائي عمر

 

علل پيروزي اسلام و مسلمين پيروزي و شکست اسلام، به فراواني و کمي طرفداران آن نبود، اسلام دين خداست که آن را پيروز ساخت، و سپاه اوست که آن را آماده و ياري فرمود و رسيد تا آنجا که بايد برسد، در هر جا که لازم بود طلوع کرد، و ما بر وعده پروردگار خود اميدواريم که او به وعده خود وفا مي‏کند، و سپاه خود را ياري خواهد کرد. جايگاه رهبر چونان ريسماني محکم است که مهره‏ها را متحد ساخته به هم پيوند مي‏دهد، اگر اين رشته از هم بگسلد، مهره‏ها پراکنده و هر کدام به سويي خواهند افتاد و سپس هرگز جمع‏آوري نخواهند شد. عرب امروز گرچه از نظر تعداد اندک است اما با نعمت اسلام فراوانند، و با اتحاد و هماهنگي عزيز و قدرتمندند، چونان محور آسياب، جامعه را به گردش درآور، و با کمک مردم جنگ را اداره کن. زيرا اگر تو از اين سرزمين بيرون شوي، مخالفان عرب از هر سو تو را رها کرده و پيمان مي‏شکنند، چنانکه حفظ مرزهاي داخل که پشت سر مي‏گذاري مهمتر از آن باشد که در پيش روي خواهي داشت. واقع‏بيني در مشاوره نظامي همانا، عجم اگر تو را در نبرد بنگرند، گويند اين ريشه عرب است اگر آن را بريديد آسوده مي‏گرديد، و همين سبب فشار و تهاجمات پياپي آنان مي‏شود و طمع ايشان در تو بيشتر گردد، اينکه گفتي آنان براه افتادند تا با مسلمانان پيکار کنند، ناخشنودي خدا از تو بيشتر و خدا در دگرگون ساختن آنچه که دوست ندارند تواناتر است. اما آنچه از فراواني دشمن گفتي، ما در جنگهاي گذشته با فراواني سرباز نمي‏جنگيديم، بلکه با ياري و کمک خدا مبارزه مي‏کرديم.

 

خطبه 143-در طلب باران

خطبه 143-در طلب باران

 

 نظام آفرينش براي انسان آگاه باشيد، زميني که شما را بر پشت خود مي‏برد، و آسماني که بر شما سايه مي‏گستراند، فرمانبردار پروردگارند، و برکت آن دو به شما نه از روي دلسوزي يا براي نزديک شدن به شما، و نه به اميد خيري است که از شما دارند، بلکه آن دو، مامور رساندن منافع شما مي‏باشند، و اوامر خدا را اطاعت کردند، به آنها دستور داده شد که براي مصالح شما قيام کنند و چنين کردند. فلسفه آزمايشها خداوند بندگان خود را که گناهکارند، با کمبود ميوه‏ها، و جلوگيري از نزول برکات، و بستن در گنجهاي خيرات، آزمايش مي‏کند، براي آنکه توبه‏کننده‏اي باز گردد، و گناهکار، دل از معصيت بکند، و پندگيرنده، پند گيرد، و باز دارنده، راه نافرماني را بر بندگان خدا ببندد، و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسيله دائمي فرو ريختن روزي، و موجب رحمت آفريدگان قرار داد و فرمود: (از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، که آمرزنده است، برکات خود را از آسمان بر شما فرو مي‏بارد، و با بخشش اموال فراوان و فرزندان، شما را ياري مي‏دهد، و باغستانها و نهرهاي پرآب در اختيار شما مي‏گذارد) پس رحمت خدا بر آن کس که به استقبال توبه رود، و از گناهان خود پوزش طلبد، و پيش از آنکه مرگ او فرا رسد، اصلاح گردد. نيايش طلب باران بار خداوندا! ما از خانه‏ها، و زير چادرها پس از شنيدن ناله حيوانات تشنه، و گريه دلخراش کودکان گرسنه، به سوي تو بيرون آمديم، و رحمت تو را مشتاق، و فضل و نعمت تو را اميدواريم، و از غذاب و انتقام تو ترسناکيم. بار خداوندا! بارانت را بر ما ببار، و ما را مايوس برمگردان! و با خشکسالي و قحطي ما را نابود مفرما، و با اعمال زشتي که بي‏خردان ما انجام داده‏اند ما را به عذاب خويش مبتلا مگردان، اي مهربانترين مهربانها! بار خداوندا! به سوي تو آمديم از چيزهايي شکايت کنيم که بر تو پنهان نيست و اين هنگامي است که سختيهاي طاقت فرسا ما را بيچاره کرده و خشکسالي و قحطي ما را به ستوه آورده، و پيشامدهاي سخت ما را ناتوان ساخته، و فتنه‏هاي دشوار کارد به استخوان ما رسانده است، بار خداوندا! از تو مي‏خواهيم ما را نوميد برمگرداني، و با اندوه و نگراني به خانه‏هايمان باز نفرستي، و گناهانمان را به رخمان نکشي، و اعمال زشت ما را قياس کيفر ما قرار ندهي، خداوندا! باران رحمت خود را بر ما ببار، و برکت خويش را بر ما بگستران، و روزي و رحمتت را به ما برسان، و ما را از باراني سيراب فرما که سودمند و سيراب‏کننده و روياننده گياهان باشد، که آنچه خشک‏شده دوباره بروياند، و آنچه مرده است زنده گرداند، باراني که بسيار پرمنفعت، روياننده گياهان فراوان، که تپه‏ها و کوهها را سيراب، و در دره‏ها و رودخانه‏ها، چونان سيل جاري شود، درختان را پربرگ نمايد. نرخ گراني را پايين آورد، همانا تو بر هر چيز که خواهي توانايي.

 

خطبه 144-فضيلت خاندان پيامبر

خطبه 144-فضيلت خاندان پيامبر

 

 فلسفه بعثت پيامبران خداوند، پيامبران را برانگيخت و وحي را به آنان اختصاص داد، و پيامبران را حجت خود بر بندگان قرار داد، تا استدلالي يا جاي عذري براي کسي باقي نماند، پس پيامبران انسانها را، با زبان راستگويي به راه حق فرا خواندند. آگاه باشيد که خداوند از درون بندگان پرده برمي‏گيرد، نه آنکه بر اسرار پوشيده آنان آگاه نيست، و بر آنچه در سينه‏ها نهفته دارند بي‏خبر است، بلکه خواست آنان را آزمايش کند، تا کدام يک، اعمال نيکو انجام مي‏دهد، و پاداش برابر نيکوکاري و کيفر مکافات درخور بديها شد. ويژگيهاي امامان دوازده‏گانه کجا هستند آنان که پنداشتند دانايان علم قرآنند نه ما؟ که اين ادعا را بر اساس دروغ و ستمکاري بر ضد ما روا داشتند، خدا ما اهل بيت پيامبر (ص) را بالا آورده و آنان را پست و خوار نمود، به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت، ما را در حريم نعمتهاي خويش داخل و آنان را خارج کرد، که راه هدايت را با راهنمايي ما مي‏پويند، و روشني دلهاي کور را از ما مي‏جويند، همانا امامان دوازده‏گانه همه از قريش بوده که درخت آن را در خاندان بني‏هاشم کاشته‏اند، مقام ولايت و امامت درخور ديگران نيست، و ديگر مدعيان زمامداري، شايستگي آن را ندارند.

شناساندن گمراهان و خبر از ستمکاري عبدالملک مروان دنياي زودگذر را برگزيدند، و آخرت جاويدان را رها کردند، چشمه زلال را گذاشتند و از آب تيره و ناگوار نوشيدند، گويا فاسق آنها را مي‏نگرم که با منکر و زشتيها يار است (عبدالملک مروان) و با آن انس گرفته و همنشين مي‏گردد تا آنکه موي سرش در گناهان سفيد گشته و خلق و خوي او رنگ گناه و منکر گيرد، در چنين حالي، کف بر لب به مردم يورش آورد، چونان موج خروشاني که از غرق کردن هر چيز باکش نباشد، يا شعله‏اي که تر و خشک را بسوزاند و همه چيز را خاکستر کند. اندرزهاي جاودانه کجايند، عقلهاي روشني‏خواه از چراغ هدايت؟ و کجايند چشمهاي دوخته‏شده بر نشانه‏هاي پرهيزگاري؟ کجايند دلهاي به خدا پيش‏کش شده و در اطاعت خدا پيمان بسته؟ افسوس که دنياپرستان بر متاع پست دنيا هجوم آوردند، و براي به دست آوردن حرام يورش آورده يکديگر را پس زدند، نشانه بهشت و جهنم براي آنان برافراشته، اما از بهشت رويگردان و با کردار زشت خود به طرف آتش روي آوردند، پروردگارشان آنان را فرا خواند اما پشت کرده، فرار نمودند، و شيطان آنان را دعوت کرد، پذيرفته به سوي او شتابان حرکت کرده‏اند.

 

خطبه 145-در فناي دنيا

خطبه 145-در فناي دنيا

 

 دنياشناسي اي مردم! شما در اين دنيا هدف تيرهاي مرگ هستيد، که در هر جرعه‏اي اندوهي گلوگير، و در هر لقمه‏اي استخوان شکسته‏اي قرار دارد، در دنيا به نعمتي نمي‏رسيد جز با از دست دادن نعمتي ديگر، و روزي از عمر سالخورده‏اي نمي‏گذرد مگر به ويراني يک روز از مهلتي که دارد، و بر خوردني او چيزي افزوده نمي‏شود مگر به نابود شدن روزي تعيين‏شده، و اثري از او زنده نمي‏شود مگر به نابودي اثر ديگر، و چيزي براي او تازه و نو نمي‏شود مگر به کهنه شدن چيز ديگر، و چيز جديد از او نمي‏رويد، مگر به درو شدن چيزي ديگر، ريشه‏هايي رفتند که ما شاخه‏هاي آن مي‏باشيم، چگونه شاخه‏ها بدون ريشه‏ها برقرار مي‏مانند؟

نکوهش از بدعتها هيچ بدعتي در دين ايجاد نمي‏شود مگر آنکه سنتي ترک گردد، پس از بدعتها بپرهيزيد، و با راه راست و جاده آشکار حق باشيد، نيکوترين کارها سنتي است که سالياني بر آن گذشته و درستي آن ثابت‏شده باشد، و بدترين کارها آنچه که تازه پيداشده و آينده آن روشن نيست.

 

خطبه 139-به هنگام شوري

خطبه 139-به هنگام شوري

 

مردم! هيچ کس پيش از من در پذيرش دعوت حق شتاب نداشت، و چون من کسي در صله رحم، و بخشش فراوان تلاش نکرد، پس به سخن من گوش فرا دهيد، و منطق مرا دريابيد، که در آينده‏اي نه چندان دور براي تصاحب خلافت شمشيرها کشيده‏شده، و عهد و پيمانها شکسته خواهد شد، تا آنکه بعضي از شما پيشواي گمراهان و پيرو جاهلان خواهيد شد.

 

خطبه 140-در نهي از غيبت مردم

خطبه 140-در نهي از غيبت مردم

 

 پرهيز دادن از غيبت و بدگويي به کساني که گناه ندارند، و از سلامت دين برخوردارند، رواست که به گناهکاران ترحم کنند، و شکر اين نعمت گذارند، که شکرگزاري آنان را از عيبجويي ديگران باز دارد، چرا و چگونه آن عيبجو عيب برادر خويش گويد؟ و او را به بلايي که گرفتار است سرزنش مي‏کند؟ آيا به خاطر ندارد که خدا چگونه او را بخشيد و گناهان او را پرده‏پوشي فرمود؟ چگونه ديگري را بر گناهي سرزنش مي‏کند که همانند آن را مرتکب‏شده! يا گناه ديگري انجام داده که از آن بزرگتر است؟ به خدا سوگند! اگر خدا را در گناهان بزرگ عصيان نکرده و تنها گناه کوچک انجام داد، اما جرات او بر عيبجويي از مردم، خود گناه بزرگتري است. اي بنده خدا، در گفتن کسي شتاب مکن، شايد خدايش بخشيده باشد، و بر گناهان کوچک خود ايمن مباش، شايد براي آنها کيفر داده شوي، پس هر کدام از شما که به عيب کسي آگاه است، به خاطر آنچه که از عيب خود مي‏داند بايد از عيبجويي ديگران خودداري کند، و شکرگزاري از عيوبي که پاک است او را مشغول دارد از اينکه ديگران را بيازارد.

خطبه 141-درباره نهي از غيبت

خطبه 141-درباره نهي از غيبت

 

پرهيز از شنيدن غيبت اي مردم! آن کس که از برادرش اطمينان و استقامت در دين، و درستي راه و رسم را سراغ دارد، بايد به گفته مردم درباره او گوش ندهد، آگاه باشيد! گاهي تيرانداز، تير افکند و تيرها به خطا مي‏رود، سخن نيز چنين است، درباره کسي چيزي مي‏گويند که واقعيت ندارد و گفتار باطل تباه‏شدني است، و خدا شنوا و گواه است، بدانيد که ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست. شناخت حق و باطل (پرسيدند، معناي آن چيست؟ امام (ع) انگشتان خود را ميان چشم و گوش گذاشت و فرمود) باطل آن است که بگويي شنيدم، و حق آن است که بگويي ديدم.

خطبه 142-درباره نيکي به نااهل

خطبه 142-درباره نيکي به نااهل

 

 شناخت جايگاه بخشش و احسان براي کسي که نابجا و به ناکسان نيکي کند بهره‏اي جز ستايش فرومايگان، تعريف سرکشان و اشرار، و سخنان جاهلان بدگفتار ندارد، و اينها نيز تا هنگامي که به آنها بخشش مي‏کند ادامه دارد، دست سخاوتمندي ندارد آن کس که از بخشش در راه خدا بخل مي‏ورزد! آن کس که خدا او را مالي بخشيد، پس به خويشاوندان خود بخشش نمايد، و سفره مهماني خوب بگستراند، و اسير آزاد کند، و رنجديده را بنوازد، و مستمند را بهره‏مند کند، و قرض وامدار را بپردازد، و براي درک ثواب الهي در برابر پرداخت حقوق ديگران، و مشکلاتي که در اين راه به او مي‏رسد شکيبا باشد، زيرا به دست آوردن صفات يادشده، موجب شرافت و بزرگي دنيا و درک فضائل سراي آخرت است (ان شاء الله.)

 

خطبه 135-نکوهش مغيره

خطبه 135-نکوهش مغيره

 

 شناخت دشمنان امام (ع) اي فرزند لعنت‏شده دم‏بريده، و درخت بي‏ريشه و شاخ و برگ، تو مرا کفايت مي‏کني؟ به خدا سوگند! کسي را که تو ياور باشي خدايش نيرومند نگرداند، و آن کس را که تو دستگيري، برجاي نمي‏ماند، از نزد ما بيرون شو، خدا خير را از تو دور سازد، پس هر چه خواهي تلاش کن خداوند تو را باقي نگذراد، اگر از آنچه مي‏تواني انجام ندهي.

خطبه 136-در مسئله بيعت

خطبه 136-در مسئله بيعت

 

 بيعت بي‏همانند بيعت شما مردم! با من بي‏مطالعه و ناگهاني نبود، و کار من و شما يکسان نيست، من شما را براي خدا مي‏خواهم و شما مرا براي خود مي‏خواهيد. اي مردم براي اصلاح خودتان مرا ياري کنيد، به خدا سوگند! که داد ستمديده را از ظالم ستمگر بستانم، و مهار ستمگر را بگيرم و به آبشخور حق وارد سازم گرچه تمايل نداشته باشد.