برابري در حقوق

برابري در حقوق

 

اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام به صراحت مي‏فرمايد: «لي مالَکم وَ عَلَيَّ ما عَلَيْکُمْ  [1] ؛ براي من است آنچه که براي شماست و بر من است آنچه که بر شماست.»

اين حديث، برابري همگان در برخورداري از امکانات جامعه و لزوم پاسخ گويي ايشان در برابر وظايف را روشن ساخته است. البته، از ساير فرموده‏هاي مولا استفاده مي‏شود که حاکم جامعه اسلامي هرچند در حقوق با ديگران برابر است و زياده از ديگران حقي بر خود قائل نيست، از نظر تکليف، خود را بيش از ديگران براي خدمت به جامعه و اعلاي کلمه حق و اقامه عدل مسئول و مکلف مي‏داند. به همين دليل است که از استانداران مي‏خواهد که زندگي خود را با ضعفاي جامعه بسنجند، نه با مرفّهان و برخورداران.

پي نوشته ها :

[1] موسوعة امام علي بن ابيطالب عليهما‏السلام ، محمد محمدي ري شهري، ج4، ص105.

انتقاد پذيري

انتقاد پذيري

 

اميرالمؤمنين عليه‏السلام به صراحت کلام حق را براي مسئولان جامعه بيان مي‏کرد و در عين حال تأکيد مي‏ورزيد که اين سنگيني کلام حق را بايد پذيرفت؛ چراکه اگر کلام حق براي کسي سنگين باشد، عمل به آن برايش دشوارتر خواهد بود. حضرت علي عليه‏السلام از مردم مي‏خواهد که حرف حق را در هرحال به او يادآوري کنند و او را بي‏نياز از مشورت و نصيحت ندانند:

«فلا تکُفّوا عَنْ مَقالَةٍ بِحَقٍّ اَوْ مَشْوَرَةٍ بِعَدْلٍ فَاِنّي لَسْتُ في نَفْسي بِفَوقِ اَنْ اُخْطِي‏ءَ ولا آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعلي الاّ اَنْ يَکْفِيَ‏اللّه‏ُ مِنْ نفسي ما هو اَمْلَکُ بِهِ مِنِّي؛ [1]  پس، از گفتن سخن حق يا مشورت عدالت‏آميز خودداري نکنيد؛ زيرا من خويشتن را مافوق آنکه اشتباه کنم نمي‏دانم و از آن در کارهايم ايمن نيستم، مگر اينکه خدا مرا در کار نفس کفايت کند که از من بر آن تواناتر است.»

البته، اگرچه حضرت انتقاد خيرخواهانه را سازنده مي‏داند، اما هشدار مي‏دهد که اين نقد و انتقاد و عيب‏نمايي افراد از زمامداران خويش، نبايد به مخالفت و تمرد و عدم اطاعت از حاکمان حق و عادل منجر شود؛ زيرا نتيجه مخالفت بي اساس و انتقاد مغرضانه، فساد جامعه و عدم توانايي حاکم عادل بر مديريت صحيح و رشد جامعه است؛ چنان‏که فرموده است:

آفةُ الرَّعِيَّةِ مُخالَفَةُ القادَةِ [2] ؛ آفت مردم مخالفت با زمامداران است.»

حضرت با توجه به اينکه نقد سازنده مي‏تواند بسياري از انحرافهاي زمامداران را اصلاح کند و جامعه را به سوي ترقي و تکامل پيش برد، تأکيد فراواني بر انتقاد سازنده دارد. در سيره امام علي عليه‏السلام راه انتقاد و نصيحت باز بود و خود حضرت در دوران 25 ساله زمامداري خلفاي سه‏گانه بارها به آنها پند مي‏داد و نسبت به کارهاي خلافشان به شدت انتقاد مي‏کرد و راه خير و صلاح را به آنها نشان مي‏داد.

پي نوشته ها :

[1] نهج البلاغه، خطبه 216.

[2] غرر الحکم، آمدي، عبدالواحد، ص154.

توجه خاص به ضعفا و ستم‏ديدگان

توجه خاص به ضعفا و ستم‏ديدگان

 

در هر جامعه‏اي کساني هستند که دچار محروميت يا ضعف شده‏اند و به گرفتاري و يا ستمي دچار شده‏اند. در چنين جامعه‏اي عدالت اقتضا مي‏کند که حاکم همه انسانها را به يک چشم بنگرد و در بين آنان تساوي حقوق و امکانات فراهم آورد.

امام علي عليه‏السلام در روش حکومتي خويش هميشه اين اصل مهم را مدنظر داشته و بر آن تأکيد مي‏ورزيدند. در توصيه هايي که آن بزرگوار به کارگزاران خود داشته‏اند، چنين آمده است:

«ثُمَّ اللّه‏َ اللّه‏َ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلي مِنَ الَّذينَ لا حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ المَساکينِ والمُحتاجِينَ واَهْلِ البُؤْسي و الزَّمني؛ [همان]  سپس خدا را خدا را در طبقه پايين از مردم، آنان که راه چاره ندارند؛ از تهيدستان و نيازمندان و گرفتاران و کساني که [به خاطر بيماري] زمين گير شده‏اند [مراقب باش].»

مردم داري و مهرورزي

مردم داري و مهرورزي

 

حکومتها طبق روشهاي مادي و دنيامدارانه، سعي مي‏کنند از هر ابزاري براي جلب توجه مردم بهره برند، بدون اينکه در حقيقت مردم را به حساب آورند. اما روش حکومت امام علي عليه‏السلام مهرباني و مهرورزي عاطفي و معنوي با مردم، توجه به نيازها و مشکلات آنان و تلاش براي خدمت به خلق خدا بود؛ چنان که در نامه خود به مالک اشتر چنين نوشت:

«و اَشْعِرْ قَلبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعيَّةِ والمَحَبَّةَ لَهُم وَاللُّطفَ بِهِمْ ولاتکونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعا ضارِيا تَغْتَنِمُ اَکْلَهُمْ؛ [نهج البلاغه، نامه 53.]  دلت را براي رعيت پر از مهر و محبت و لطف کن و بر آنها درنده آزار دهنده‏اي مباش که خوردن آنان را غنيمت شماري.»

از نظر حضرت علي عليه‏السلام مهرباني و محبت با مردم در جذب دلها و اداره کردن انسانها نقش ارزنده‏اي دارد و باعث مي‏شود زمامدار بر قلوب مردم حکومت کند. اين يک اصل اسلامي است که امام سخت به آن وفادار بود و به آن به عنوان يک اصل مهم در حکومت مي‏نگريست.

صيانت کارگزاران

صيانت کارگزاران

 

با آنکه حضرت علي عليه‏السلام اهتمام ويژه‏اي در انتخاب کارگزاراني شايسته و با کفايت داشت و افرادي را که از هر لحاظ لياقت کافي براي اداره امور جامعه داشتند، به کار مي‏گماشت، ولي پس از انتخاب، آنان را به حال خود وانمي‏گذاشت و به شيوه‏هاي گوناگون تلاش مي‏کرد آنان را از افتادن در دام انحراف باز دارد. برخي از اين شيوه‏ها عبارت‏اند از:

 

>نشان دادن راه

>تامين مالي کارگزاران

>انجام بازرسي مستمر

>تشويق درستکار و تنبيه خلافکار

>حسابرسي کارگزاران

نشان دادن راه

 

آن حضرت با نشان دادن خط مشي و شيوه رفتار کارگزار صالح که از طريق راهنمايي و پند و اندرز و نصيحت صورت مي‏گرفت، آنان را نسبت به لغزشهايي که در طريق قدرت وجود دارد، آگاه مي‏ساخت؛ چنان که در نامه‏هايي که به کارگزاران نوشته است، بهترين اندرزها و پندها را مي‏توان مشاهده نمود.

آن حضرت در نامه‏اي که به مالک اشتر نوشته است، او را در مقابل حوادث و چگونگي حکومت چنين راهنمايي مي‏کند.

«اي مالک، بدان من تو را به کشوري فرستادم که پيش از تو دولتهاي عادل و ستمگري بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهاي تو همان گونه مي‏نگرند که تو در امور زمامداران پيش از خود مي‏نگري و هماره درباره تو همان خواهند گفت که تو درباره آنان مي‏گفتي... . از گذشت خود آن مقدار به آنها عطا کن که دوست داري خداوند از عفوش به تو عنايت کند.

بايد افرادي که درباره مردم عيب‏جوترند از تو دور باشند. در تصديق سخن‏چينان شتاب نکن؛ زيرا آنان اگرچه در لباس ناصحان جلوه‏گر شوند، خيانت کارند. بخيل را در مشورت خود راه مده؛ زيرا تو را از احسان منصرف و از تهيدستي و فقر مي‏ترساند... . با افراد باشخصيت و اصيل و خوش سابقه رابطه برقرار کن و پس از آن با مردم شجاع و سخاوتمند و افراد بزرگوار ؛ چراکه آنها مراکز نيکي‏اند. در ميان مردم، برترين فرد نزد خداوند را براي قضاوت برگزين و... . [نهج البلاغه، نامه 38.]

آري حضرت علي عليه‏السلام اين‏چنين به کارگزاران خود پند و اندرز مي‏دهد و آنها را از لغزشهايي که ممکن است دچار آن شوند، بيمه مي‏کند.

تامين مالي کارگزاران

 

کارگزاران با تأمين معيشت، ديگر از لحاظ مالي نيازمند نخواهند بود تا چشم طمع به دست اين و آن بدوزند و يا اينکه ثروتمندان بخواهند آنان را از طريق پول و ثروت تطميع کرده و بفريبند و به مطامع سياسي خود برسند. امام علي عليه‏السلام از طريق رفع مشکلات و توسعه زندگي کارگزاران، سلامت نظام اداري را تضمين مي‏نمايد.

حضرت علي عليه‏السلام در قسمتي ديگر از عهدنامه مالک چنين تصريح مي‏کند:

«... ثُمَّ اَسْبِـغْ عَلَيْهِمُ الاَْرْزاقَ فاِنَّ ذلِکَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَي اسْتِصْلاحِ اَنْفُسِهِمْ، و غِنيً لَهُم عَنْ تَناوُلِ ما تَحْتَ اَيْديهِمْ؛ [همان، نامه 53.]  سپس روزي فراوان بر آنان ارزاني دار؛ زيرا اين کار آنها را در اصلاح خويش تقويت مي‏کند و از خيانت در اموالي که زيردست آنها است، بي‏نياز مي‏سازد.»

انجام بازرسي مستمر

 

آن حضرت هميشه به فرمانداران خود توصيه مي‏نمود که افرادي خبره و متعهد و امين به عنوان بازرس به صورت آشکار و پنهان، کار عاملان و کارمندان حکومتي را مورد بررسي قرار دهند و آنچه را که مشاهده نموده‏اند، به فرمانداران گزارش دهند؛ چنان‏که به مالک اشتر چنين امر مي‏فرمايند:

«... ثُمَّ تَفَقَّدْ اَعْمالَهُمْ، وَابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ اَهْلِ الصِّدقِ والوَفاءِ عَلَيْهِم، فَاِنَّ تَعاهُدَکَ فِي السِّرِّ لاُِمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَي اسْتعمالِ الاَمانَةِ والرِّفقِ بالرَّعِيَّةِ. و تَحَفَّظْ مِنَ الاَْعوانِ، فاِنْ اَحدٌ مِنْهُم بَسَطَ يَدَهُ اِلي خيانَةٍ اِجْتَمَعَتْ بِها عَلَيهِ عِنْدَکَ اَخْبارُ عُيُونِکَ، اِکْتَفَيْتَ بِذلکَ شاهِدا فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقوُبَةَ في بَدَنِهِ و اَخَذْتَهُ بِما اصابَ مِنْ عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بمقامِ المَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بالخيانَةِ، و قَلَّدْتَهُ عارَ التُّهَمَةِ؛ [همان]  کارهاي آنان را زير نظر بگير و [براي آنان [مأموران مخفي راستگو و باوفا بگمار؛ زيرا مراقبت و بازرسي پنهاني امور آنان، سبب مي‏شود که آنان به امانت‏داري و مداراي با مردم وادار شوند. اعوان و انصار خويش را سخت زيرنظر بگير. اگر يکي از آنان به خيانت دست زد و گزارش مأموران مخفي تو به اتفاق آن را تأييد کرد، به همين مقدار از شهادت بسنده کن و او را زير تازيانه کيفر بگير و آنچه به خاطر اعمالش به دست آورده از او بگير و او را در جايگاه ذلت قرار ده و علامت خيانت بر او بگذار و طوق بدنامي به گردنش بيفکن.»

آن حضرت در نامه‏اي به منذربن جارود، فرماندار خود در اصطخر چنين نوشت:

«به من گزارش داده‏اند که کارهاي حکومتي را رها کرده، به لهو و لعب و صيد و شکار مي‏پردازي و به تفريح و گردش مي‏روي و در اموال عمومي و خداوند دست خيانت دراز کرده، و به خويشاوندانت داده‏اي، گويي که ميراث پدر و مادر توست. به خدا سوگند! اگر اين گزارش درست باشد، همه خويشاوندانت و خاک کفشت از تو بهتر خواهند بود و بدان که لهو و لعب مورد رضاي خداوند نيست و خيانت به مسلمانان است. و سپس حضرت او را مجازات کرده و از کار برکنار کردند. [انساب الاشراف، بلاذري، احمدبن يحيي، ج2، ص 391؛ نهج البلاغه، نامه71.]

تشويق درستکار و تنبيه خلافکار

 

حضرت علي عليه‏السلام همان‏طور که مراقب بود تا کارگزاراني شايسته و درستکار را به کار بگمارد و به دقت مواظب اعمال و رفتار و کارهاي آنان باشد، از طرف ديگر کارگزاراني را که در حوزه فرمانداري او به درستي رفتار مي‏کردند، مورد تشويق قرار مي‏داد و کساني را که در کارهايشان خيانت مي‏نمودند، به سختي مورد مجازات و کيفر قرار مي‏دادند؛ چنان که در اين مورد به مالک اشتر مي‏فرمايند:

«ولايَکُونَنَّ المُحْسِنُ والمُسي‏ءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَةٍ سواءٍ، فانَّ في ذلِکَ تَزْهيدا لاَِهْلِ الاِحْسانِ فِي الاِحسانِ و تدريبا لاَِهْلِ الاِساءَةِ عَلَي الاِْساءَةِ. وَ اَلْزِمْ کُلاًّ مِنْهُمْ ما اَلْزَمَ نَفْسَهُ؛ [نهج البلاغه، نامه 53.]  هرگز نبايد نيکوکار و بدکار نزد تو يکسان باشند که ميل نيکوکار را در نيکي کم مي‏کند و بدکار را به بدي وا مي‏دارد. هريک از آنان را مطابق کاري که انجام داده‏اند، پاداش ده.»

حسابرسي کارگزاران

 

حضرت امير عليه‏السلام به‏طور پنهاني و يا آشکار به حساب‏رسي کارگزاران خود مي‏پرداخت؛ چنان‏که مي‏بينيم براي آگاهي از اوضاع و احوال زياد بن ابيه که کارگزار آن حضرت در فارس بود، مأموري را فرستاد و به او دستور داد پس از حساب‏رسي کامل، آنچه را که زياد گرد آورده است، نزد من بياور. زياد گزارش نادرستي به مأمور داد. امام از طريق ديگر مأموران خويش دانست که زياد گزارش نادرست به مأمور او داده است. از اين‏رو، نامه‏اي به وي نوشت:

«اي زياد! به خدا سوگند تو دروغ گفته‏اي و اگر خراج و مالياتي را که از مردم گرفته‏اي کامل نزد ما نفرستي، بر تو بسيار سخت خواهيم گرفت و مجازات سختي خواهي ديد، مگر اينکه آنچه گزارش داده‏اي محتمل باشد. [انساب الاشراف، بلاذري، احمد بن يحيي، ج2، ص390.]

انتخاب صالح

انتخاب صالح

 

حضرت علي عليه‏السلام در سيره حکومتي خويش بسيار مراقب بودند تا افراد صالح و شايسته را براي اداره امور انتخاب کنند و کساني را که لياقت، شايستگي و برتري بيشتري نسبت به سايرين دارند، براي انجام مسئوليت برگزينند. آن حضرت هرگز اجازه نمي‏دادند واليان ناشايست بر مردم حکومت کنند؛ چنان که همه افرادي را که عثمان بر سر کار آورده بود، از کار برکنار نمودند و افرادي را که شايستگي کافي براي انجام مسئوليت داشتند، بر سر کار آوردند؛ زيرا آنان پست و مقام خود را يا به سبب اشرافيت و يا بازيهاي سياسي به دست آورده بودند. حتي خود معاويه را نيز که از سران قبيله قريش بود، از کار برکنار نمودند.

ابن عباس مي‏گويد: «وقتي از مکه به مدينه بازگشتم، زماني بود که مردم با علي عليه‏السلام بيعت کرده بودند. به منزل علي عليه‏السلام رفتم و ديدم مغيرة بن شعبه با حضرت خلوت کرده است. صبر کردم تا مغيره از منزل خارج شد. نزد حضرت رفتم و پرسيدم: مغيره چه مي‏گفت؟ حضرت فرمودند: مغيره دو بار نزد من آمد.

يک بار از من خواست تا معاويه را از کار برکنار نکنم، ولي چون نتيجه‏اي نگرفت، بار دوم نزد من آمد و از من خواست که وي را برکنار کنم. ابن عباس گفت: مغيره بار اول از روي خيرخواهي از تو درخواست ابقاي معاويه را کرد و بار دوم به تو خيانت ورزيد.

حضرت فرمود: حال، چه نصيحتي داري؟ ابن عباس گفت: من نيز از تو مي‏خواهم که معاويه را ابقا کني؛ زيرا اگر چنين نکني، درباره بيعت بازخواست خواهي شد و قتل عثمان را به گردن تو خواهند گذاشت و شام را بر ضد تو خواهند شوراند و از طرف ديگر، من از طلحه و زبير نيز ايمن نيستم که بر تو نياشوبند و عراق را بر ضد تو بسيج نکنند. حضرت فرمود: اينکه گفتي: «صلاح است معاويه را ابقا کنم»؛ به خدا سوگند شک ندارم که خيرخواهي است، اما زود گذر است و دينم مرا ملزم مي‏سازد که تمام کارگزاران عثمان را برکنار سازم. اگر پذيرفتند که به خير و صلاح خودشان است و اگر نپذيرند سر و کارشان با شمشير است.

بار ديگر ابن عباس از حضرت خواست که چند روزي از خلافت کناره‏گيري کند و بعد که اوضاع آرام شد باز گردد. چون مردم کسي بهتر از او را ندارند، باز به سراغ او خواهند رفت و دوباره با او بيعت خواهند کرد و يا اينکه معاويه را ابقا کند.

حضرت اين بار نيز نپذيرفت و فرمود حتي يک ساعت هم معاويه را ابقا نخواهد کرد. [1] .

بنابراين، آن حضرت به وظيفه سنگين و الهي خودش عمل نمود. امام نه تنها عدالت را فداي اميال و حکومت خويش نکرد، بلکه خود و حکومتش را فداي حق و عدالت کرد. حضرت علي عليه‏السلام در مورد انتخاب فرد شايسته براي حکومت و ويژگي او چنين مي‏فرمايند: «اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ اَحقَّ النّاسِ بِهذَا الاَمرِ اَقْواهُم عَلَيْهِ، و اَعْلَمُهُمْ بِاَمْرِاللّه‏ِ فيهِ؛ [2]  اي مردم سزاوارترين کس به حکومت، قوي‏ترين مردم نسبت به آن و داناترين آنان به فرمان خداوند در مورد آن است.»

پي نوشته ها :

[1] تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، ج4، ص439.

[2] نهج البلاغه، خطبه 173.

انضباط کاري

انضباط کاري

 

همه کارهاي حضرت امير عليه‏السلام از نظم و انضباط خاصي برخوردار بود، ولي اين انضباط در امور حکومتي از نمود بيشتري برخوردار بود. حتي آن حضرت هميشه به فرمانداران و مأموران خويش دستور مي‏فرمودند که در کارهايشان منظم باشند و برنامه دقيق داشته باشند و از بي برنامگي بپرهيزند.

آن حضرت در عهدنامه‏اي که براي مالک اشتر مي‏نويسد، چنين مي‏فرمايد:

«وَ اِيّاکَ وَالْعَجَلَةَ بِالاُْمُورِ قَبْلَ اَوانِها، اَوِ التَّسَقُّطَ فيها عِنْدَ اِمْکانِها، اَوِ اللَّجاجَةَ فيها اذا تَنَکَّرَتْ، اَوِ الوَهْنَ عَنْها اذا اسْتَوضَحَتْ، فَضَعْ کُلَّ اَمْرٍ مَوضِعَهُ و اَوْقِعْ کُلَّ عَمَلٍ مَوقِعَهُ؛ [1]  از شتاب در مورد کارهايي که زمانشان نرسيده يا سستي در کارهايي که امکان انجام آن فراهم است يا لجاجت در اموري که مبهم است يا سستي در کارها هنگامي که آشکار است، بر حذر باش و هر کاري را در جاي خود و به موقع انجام بده.»

حتي زماني که مأموراني را براي گرفتن ماليات گسيل مي‏دارد، به آنان نيز سفارشاتي در داشتن نظم و انضباط در امور مي‏کند؛ چنان که مي‏فرمايد: «از تأخير در کار و دور ساختن خير بپرهيزيد، زيرا موجب پشيماني مي‏شود.» [2] .

پي نوشته ها :

[1] نهج البلاغه، نامه 53.

[2] وقعه صفين، نصر بن مزاحم منقري، ص108.

قانون گرايي

قانون گرايي

 

يکي از اموري که حضرت علي عليه‏السلام به آن اهتمام تمام مي‏ورزيدند، قانون مدار بودن و اجراي قانون الهي به معناي واقعي کلمه بود. اگر کسي بر خلاف قانون عملي مي‏کرد، بدون در نظر گرفتن موقعيت و مقام وي، حدود الهي و قانوني را بر وي اجرا مي‏کرد و هيچ واسطه و شفاعتي را نمي‏پذيرفت و در اين مورد دقيق عمل مي‏کرد.

از امام باقر عليه‏السلام روايتي نقل شده است که حضرت علي عليه‏السلام مردي از بني اسد را که مرتکب خلافي شده بود، دستگير کرد. گروهي از خويشاوندان وي جمع شدند و از امام حسن عليه‏السلام خواستند تا با آنان نزد علي عليه‏السلام برود و از مرد اسدي شفاعت کند، اما امام حسن عليه‏السلام که پدر خود و التزام وي به قانون را به خوبي مي‏شناخت، به آنان فرمود: خود نزد علي عليه‏السلام برويد، چون وي شما را به خوبي مي‏شناسد. پس آنان علي عليه‏السلام را ديدار کردند و از وي خواستند تا از حد زدن مرد اسدي صرف نظر کند. حضرت در پاسخ فرمود: اگر چيزي را از من بخواهيد که خود مالک آن باشم، به شما خواهم داد. آن گروه که گمان مي‏کردند علي عليه‏السلام به آنان پاسخ مثبت داده، از نزد وي بيرون آمدند. امام حسن عليه‏السلام از آنان پرسيد: چه کرديد؟ گفتند: قول مساعد داد و سخناني را که بين علي عليه‏السلام و خودشان مطرح شده بود، نقل کردند. امام حسن عليه‏السلام که منظور پدر را خوب فهميده بود، به آنان فرمود: دوستتان تازيانه خواهد خورد. علي عليه‏السلام مرد اسدي را بيرون آورد و تازيانه زد، سپس فرمود: به خدا سوگند من مالک اين امر نبودم که وي را ببخشم. [1] .

پي نوشته ها :

[1] دعائم الاسلام، قاضي نعمان تميمي، ج2، ص443.

حق محوري و باطل ستيزي

حق محوري و باطل ستيزي

 

علي عليه‏السلام از همان اوان زندگي در همه حال بر محور حق و حقيقت تلاش مي‏کرد و در راه حق قدم بر مي‏داشت و سعي در احقاق حق داشت؛ چنان که پيامبر در اين مورد فرموده است:

«اَلْحَقُّ مَعَ عَليٍّ اَيْنَما مالَ؛ [1]  حق با علي عليه‏السلام است به هر طرفي که ميل پيدا کند.»

حق محوري آن حضرت زبانزد همه مردم بود و آن حضرت در تمامي مراحل زندگي و حکومتي خود بر احقاق آن مي‏پرداخت؛ چنان که مي‏فرمايد:

«اِنَّ اَفْضَلَ النّاسِ عِنْدَ اللّه‏ِ مَنْ کانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ اَحَبَّ اِلَيْهِ وَ اِنْ نَقَصَهُ وَ کَرَثَهُ مِنَ الْباطِلِ وَ اِنْ جَرَّ اِلَيْهِ فائِدَةً وَزادَهُ؛ [2]  بي گمان برترين مردم نزد خداوند کسي است که عمل به حق برايش دوست‏داشتني‏تر از باطل باشد، اگر چه [اين طرفداري از حق و عمل به آن] موجب نقصان و حادثه‏اي برايش شود و اگر چه باطل برايش سودي به همراه داشته باشد و موجب زيادتي براي او شود.»

باز گرداندن اموال غصب شده بيت المال و بر کنار نمودن فرمانداراني که عثمان آنان را به باطل به کار گماشته بود و اجراي حدود الهي حتي بر نزديکان، نمونه‏اي از کارهاي حضرت علي عليه‏السلام و سيره عملي آن حضرت بر حق مداري حکومت مي‏توان شمرد.

پي نوشته ها :

[1] همان، ج1، ص294.

[2] نهج البلاغه، خطبه 125.

صداقت و راستگويي

صداقت و راستگويي

 

بسياري از سياستمداران در طول تاريخ براي رسيدن به قدرت و حکومت تا آنجا که مي‏توانند به مردم وعده‏هاي دروغ و بي پايه و اساس مي‏دهند تا بتوانند آراي مردم را جمع‏آوري نموده و به قدرت برسند. از جمله، عثمان که به مردم وعده داده بود که به روش قرآن و سنت عمل کند، اما بعد از آنکه حکومت را به دست گرفت، نه تنها به روش پيامبر عمل ننمود، بلکه حتي نتوانست روش ابوبکر و عمر را نيز پياده نمايد. [1] .

امام علي عليه‏السلام در همان شوراي شش نفره [که بعد از رحلت پيامبر براي تعيين خليفه بعد از رسول اکرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله تشکيل شده بود] با قاطعيت و صراحت تمام بيان داشت که من به سنت پيامبر و اجتهاد خود عمل خواهم کرد. حتي در زمان بيعت مردم با او نيز با صراحت بيان داشت که براي رسيدن به خلافت، دروغ نخواهم گفت و از صراط حق منحرف نخواهم گشت.

حضرت با شجاعت تمام، همه اموري را که به قطع، مخالفتهاي بسياري را بر مي‏انگيخت، در همان آغاز بيعت مردم با خود بيان داشت و براي رسيدن به خلافت و به دست آوردن دل مخالفان خويش، حتي دروغ مصلحت‏آميز نيز نگفت. [2] .

علي عليه‏السلام در دوران پيامبر در مسائل متفاوت و در جنگها و حوادث شرکت داشت و در همه اين جنگها بسيار موفق عمل نموده بود.

اگر مي‏خواست براي به دست آوردن قدرت به زور و نيرنگ متوسل شود، هيچ کس نمي‏توانست در برابر او قد علم کند، اما همان طور که خود آن حضرت فرموده است، او هرگز چنين کاري را نکرد. حضرت در بياني مي‏فرمايد:

«لَوْلاَ التُّقي لَکُنْتُ اَدهَي العَرَبِ؛ [3]  اگر تقواي الهي [مانعم] نبود از همه اعراب، زيرک‏تر [و سياست‏مدارتر[ بودم.» و يا در حديثي ديگر مي‏فرمايد: «يا اَيُّهَا النّاسُ لَوْلا کَراهِيَّةُ الغَدْرِ، کُنْتُ مِنْ اَدْهَي النّاسِ؛ [4]  اي مردم، اگر زشتي نيرنگ نبود، من از همه مردم زيرک‏تر بودم.»

پي نوشته ها :

[1] کافي، محمدبن يعقوب کليني، ج8، ص 24.

[2] همان.

[3] غرر الحکم و دررالکلم، ص 120، ح 2098.‌

[4] کافي، محمد بن يعقوب کليني، ج2، ص338.

آيين زمامداري در سيره حکومتي امام علي

آيين زمامداري در سيره حکومتي امام علي

مقدمه

 

نگاه اميرالمؤمنين عليه‏السلام به حکومت، نگاهي الهي است؛ نگاهي که با نگاه دنيا مدارانه و قدرت محورانه به حکومت تفاوت اساسي دارد. امام علي عليه‏السلام جهان را آفريده حضرت حق و خدا را مالک مطلق هستي مي‏داند؛ خداوندي که خلق را به حال خود رها نساخته است، بلکه زمينه هدايت و راهيابي‏اش را به کمال حقيقي از طريق بعثت پيامبران فراهم نموده است و اين هدايت به سوي حقيقت تحقق نمي‏يابد، مگر اينکه لوازم تحقق اين هدف در محيط زندگي و جامعه وجود داشته باشد.

از نگاه حضرت علي عليه‏السلام ساختار حکومت نه صرفا به دليل نقش آن در مديريت امور اقتصادي و اجتماعي و تأمين امنيت و آباداني و رفاه مردم، بلکه مهم‏تر از آن به دليل نقش حکومت در شکل‏گيري رفتار و اخلاق جامعه و سرشت و سرنوشت معنوي مردم، جايگاه برجسته و مهمي پيدا مي‏کند؛ چنان که حضرت علي عليه‏السلام مي‏فرمايند: «النّاسُ بِاُمَرائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِابائِهِمْ؛ [1]  مردم به زمامدارانشان بيش از پدرانشان شباهت دارند.»

هدف و غايت حکومت در انديشه علوي، اعلاي کلمه حق و اعتلاي همه جانبه مردمان است و اين بدان معني نيست که تأمين معاش و رفاه مردم و رشد اقتصادي جامعه به فراموشي سپرده شود، بلکه در پرتو همين عنايت، به بُعد مادي زندگي مردمان نيز پرداخته مي‏شود. حکومت در اين چهارچوب فکري، مردم را براي همراهي و پيروي از خود و يا تأمين خواسته‏هاي حکام نمي‏خواهد، بلکه آنان را براي خدا مي‏خواهد و هدف امام عادل از بسيج توده‏هاي مردم براي همراهي با حکومت، تحقق آرمانهاي الهي است؛ آرمان مقدسي که محور اصلي آن اعتلاي امت است.

پي نوشته ها :

[1] تحف العقول، ابن شعبه حرّاني، ص 144.